تصمیم گرفتم دوباره برای غریبه بنویسم .

بذار همه دوباره بهم بخندن . بذار بگن دیوونه است ! من که خودم میدونم دیوونه
ام بذار بقیه هم بدونن . بذار از ژست این خانم محترم و متشخص در بیام . بذار همه
بدونن که این چشمهای افسونگر عاشق اینه که افسون چشمهای یکی دیگه بشه ...

آی مردم همه بدونین این سارا که به ظاهر خیلی عاقله ، ‌که طرف مشورت خیلی هاست
،‌ که خیلی خانمه از دید بقیه ، یه دیوونست!

یه دیوونه که در به در ، ‌کو به کو ، ‌روزن به روزن زندگیشو دنبال یه عشق گشته
!‌ عشقی که برای اون باشه ... فقط و فقط ... و وقتی پیداش نکرده ،‌ اسمشو گذاشته
غریبه و حالا سالهاست که براش مینویسه !‌

هر جای جدیدی که میره دنبال آدمیه که نمیشناسش اما باید به چشمش آشنا بیاد ...
از اول تا آخر هر سفر بجای دیدن مناظر فقط چشم به راه دیدن آدمهاست !‌

دیوونست ؟ آره ... خودشم داره اعتراف میکنه ... داره داد میزنه

و حالا ...

سلام غریبه

حالا بیشتر از هر وقت دیگه ای نیاز دارم که پیشم باشی . احتیاج دارم که باشی... بیشتر از هر کس دیگه ای احتیاج دارم تو باشی .. کسی که تا حالا ندیدمش اما...

تو تنها کسی هستی که همه چیزو میتونم بهش بگم!!!!!!!!!!!

دلم گرفته بیا.....................

شب خصلتان زندگی ، در روز   نامردمان مردمی آموز

تردینه احساس مرا آزارها دادند